English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 214 (5325 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
down time U زمان توقف
idle period U زمان توقف
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
dwell U ساکن شدن زمان توقف
dwelled U ساکن شدن زمان توقف
dwells U ساکن شدن زمان توقف
cycle U زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
cycled U زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
cycles U زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
persistence U مدت زمان یک CRT یک تصویر را نمایش میدهد پس از توقف دنبال کردن مسیر اشعه تصویر روی صفحه نمایش
block time U زمان سپری شده ا لحظه شروع حرکت هواپیما تالحظه توقف
interlook dormant period U زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
machine down time U زمان توقف ماشین
machine idle time U زمان توقف ماشین
tour of duty U زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
Other Matches
line haul U زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime U زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuits U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time U یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
stand fast U فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
access time U کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM U فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
seek time U زمان جستجو زمان طلب
response time U زمان جواب زمان پاسخگویی
arrival U زمان حضور زمان رسیدن
arrivals U زمان حضور زمان رسیدن
present U زمان حاضر زمان حال
presented U زمان حاضر زمان حال
presents U زمان حاضر زمان حال
presenting U زمان حاضر زمان حال
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
dive schedule U جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
times U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible U وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation U پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time U خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time U مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle U زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
frequencies U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
stand U توقف
halted U توقف
stop code U کد توقف
halt U توقف
stopple U توقف
suspension of payment U توقف
interrupts U توقف
stops U توقف
stop U توقف
halts U توقف
commorant U توقف
stopped U توقف
flag stop U توقف
insolvency U توقف
cessation U توقف
syncope U توقف
stopping U توقف
suspensions U توقف
paused U توقف
park U توقف
pauses U توقف
tarriance U توقف
pausing U توقف
stoppage U توقف
interruptions U توقف
suspension U توقف
interrupt U توقف
parks U توقف
pause U توقف
stoppages U توقف
interrupting U توقف
interruption U توقف
parked U توقف
program stop U توقف برنامه
stay U توقف کردن
slack U توقف درحرکت
stay U توقف مکث
stayed U توقف کردن
break key U کلید توقف
bar stop U توقف میله
black induction U توقف القا
park U محل توقف
break point U نقطه توقف
nonstop U بدون توقف
no parking U توقف ممنوع
port of call U بندر توقف
come down gracefully U توقف منضبط
until stop [up to the stop] U تا جای توقف
ports of call U بندر توقف
close U ایست توقف
closer U ایست توقف
continuously U بدون توقف
stopcock U وسیله توقف
dead halt U توقف مطلق
closes U ایست توقف
closest U ایست توقف
carport U توقف گاه
stopcocks U وسیله توقف
parks U محل توقف
parked U محل توقف
payment stopped U توقف پرداخت
ceases U ایست توقف
stop bit U بیت توقف
ceased U ایست توقف
stop mechanism U مکانیزم توقف
suspensive U درحال توقف
cease U ایست توقف
stop sign U علامت توقف
stoppage of the game U توقف بازی
no waiting U توقف ممنوع
failures U توقف کردن
failure U توقف کردن
sudden stoppage U توقف ناگهانی
halting place U توقف گاه
stop instruction U دستورالعمل توقف
halt instruction U دستورالعمل توقف
parking place U جایگاه توقف
ceasing U ایست توقف
lay by U منطقه توقف
bankruptcies U توقف بازرگان
bankruptcy U توقف بازرگان
to sojourn [formal] [in a place as a visitor] U توقف کردن
hemostasis U توقف خونریزی
slackest U توقف درحرکت
slacks U توقف درحرکت
stayed U توقف مکث
lay-by U منطقه توقف
thermal critical point U نقطه توقف
lay-bys U منطقه توقف
stop over U توقف کوتاه مدت
hovered U درحال توقف پر زدن
preventing U توقف رخ دادن چیزی
block U توقف رویدادن چیزی
blocked U توقف رویدادن چیزی
blocks U توقف رویدادن چیزی
hold back U توقف مانع شدن
prevents U توقف رخ دادن چیزی
hovers U درحال توقف پر زدن
pull up U توقف کردن [اتومبیل]
hover U درحال توقف پر زدن
prevented U توقف رخ دادن چیزی
rest U توقف فرمان ازاد
termination U خاتمه دادن یا توقف
rests U توقف فرمان ازاد
cardiac arrest U توقف ناگهانی قلب
stop U ایستادن توقف کردن
shut down point U نقطه توقف تولید
avast U ایست توقف کنید
a thorugh train U قطار بدون توقف
prevent U توقف رخ دادن چیزی
cardiac arrests U توقف ناگهانی قلب
no end <idiom> U پی درپی بدون توقف
stop off <idiom> U توقف بین راه
stop dead/cold <idiom> U سریع توقف کردن
slow-down <idiom> U به توقف کامل نرسیدن
off one's back <idiom> U توقف آزار رساندن
stops U توقف انجام کار
stops U ایستادن توقف کردن
stopping U توقف انجام کار
stopped U توقف انجام کار
stopped U ایستادن توقف کردن
stop U توقف انجام کار
hang-up U معوق شدن توقف
hang up U معوق شدن توقف
stopping U ایستادن توقف کردن
whoa U امر به توقف دادن
measure U توقف رخ دادن چیزی
hang-ups U معوق شدن توقف
time in U ادامه بازی پس از توقف
splits U زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
protect U توقف آسیب دیدن چیزی
holds U دریافت کردن گرفتن توقف
protecting U توقف آسیب دیدن چیزی
adjustable stop U توقف قابل تنظیم [مهندسی]
hold U دریافت کردن گرفتن توقف
protects U توقف آسیب دیدن چیزی
to stop [doing something] U توقف کردن [از انجام کاری]
snowplow U توقف با بردن پاشنه ها بعقب
interactive U نقاط توقف را تنظیم کند
interval U توقف کوتاه بین دو عمل
signal box U توقف گاه متصدی علائم
signal boxes U توقف گاه متصدی علائم
intercity train U قطار بین شهری با توقف
checks U خطا یا توقف کوچک در فرآیند
give pause to <idiom> U باعث توقف وفکر شدن
check U خطا یا توقف کوچک در فرآیند
checked U خطا یا توقف کوچک در فرآیند
stop U توقف منزلگاه بین راه
stopped U توقف منزلگاه بین راه
powered U توقف منبع تغذیه الکتریکی
stopping U توقف منزلگاه بین راه
lie to U درجهت باد توقف کردن
powering U توقف منبع تغذیه الکتریکی
dwelled U محل توقف توقفگاه استراحت
dwell U محل توقف توقفگاه استراحت
stops U توقف منزلگاه بین راه
powers U توقف منبع تغذیه الکتریکی
dwells U محل توقف توقفگاه استراحت
lay over U در نیمه راه توقف کردن
hangup U توقف ناگهانی برنامه جاری
outer fix U محوطه توقف خارجی هواپیما
hole high U توقف گوی در کنار سوراخ
jump stop U توقف ناگهانی با پرش بهواوچرخش
nonprogrammed halt U توقف برنامه ریزی نشده
power U توقف منبع تغذیه الکتریکی
Recent search history Forum search
1time is prceious it has great
3service times
3service times
3service times
2Once it's downloaded, please run the Kaspersky Malware Scanner software. This might take a moment and involve a few steps.
2In the Introduction to this book the speed of modern computers was cited as countering the need for some of the early work that was done to make best use of the woefully slow and memory-deficient comp
1شما چه زمان به مکتب میرید.
1شما چه زمان به مکتب میرید.
0عشق تنها چیزی هست که اگر واقعی شو بدست بیاری
1 صرفه جویی در زمان
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com